عربی راهنمایی
  » تقدیم به ستاره جون

  » مطالب آموزشی در مورد عربی راهنمایی
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 11152
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

طراح قالب

Template By: NazTarin.Com


درباره وبلاگ
اینجانب ناهید کریمی دبیر عربی دوره راهنمایی با 20 سابقه مشنکسیب کمنشسیب کشسیبت کشمنسیب منشتسیب نشسیت بمنشستیبنم تشسکیتبک مشنسیتبکنم شتسیب شنمسیبم شنکمبتیک منشسیکبنم شتسکیبت کمشنستیبکمتشکمبیکمشنسیت بشسینمب تشکمسنیب کمشنبی کمنشسیکب تشکسمیب کمنشسیبمن شکسبت کنشستینب شکنسیبتنسشیبت شنمیبشنمسیب شمنسیشس ی
پيوند هاي روزانه
آرشيو مطالب
لينك دوستان

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

» یک سایت دینی مذهبی جالب
» برای بهتر شدن هیچگاه دیر نیست.
» یک و بلاگ خوب در مورد عربی راهمایی
» ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عربی راهنمایی و آدرس arabi2014.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





» تقدیم به ستاره جون

 

گفتم: خداي من، دقايقی بود در زندگانيم که دلم مي خواست سرم را که پر از دغدغه ديروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه های توکجا بود؟

گفت: عزيز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی، من آنی خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اينگونه زار بگريم؟

گفت: عزيزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيد عروج می کند، اشکهايت به من رسيد و من يکی يکی بر زنگارهای روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اينگونه می شود تا هميشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدايت کردم، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيزتر از هر چه هست، از اين راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسيد.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزيت دادم تا صدايم کنی، چيزي نگفتی، پناهت دادم تا صدايم کنی، چيزی نگفتی، بارها گل برايت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برايم بگويی آخر تو بنده من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايی ديگر، من اگر مي دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفايت می دادم.

ماهی گلی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





»  نوع مطلب : <-PostCategory->
»  نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط ناهید | لينك ثابت |

» عناوين آخرين مطالب ارسالي